تیتر می زنم : احمدی نژاد مرد همیشه برنده

گفت‌وگو با نفر دوم بخش"جوان و رسانه" جشنواره ملی جوان ایرانی در بخش تیتر
تیتر می زنم : احمدی نژاد مرد همیشه برنده
هر دوره از زندگی تیتر خودش را دارد. بهترین تیتری که می توانم برای زندگی ام بزنم برای دوران بچگی ام است "من بچگی نکردم" آن هم به خاطر این که در خانواده تحصیل کرده ای بودم و از همان کودکی مثل بزرگترها رفتار می کردم.
پنجشنبه ۸ مهر ۱۳۸۹ ساعت ۱۲:۴۹
تیتر می زنم : احمدی نژاد مرد همیشه برنده

باشگاه جوانی برنا/ "چنگیز قیاسی"  اهل کرمانشاه است و ارتباطات خوانده است. خودش می گوید کار رسانه ای اش را از همان بچگی با فرستادن نقاشی و مطلب برای "همشهری دوچرخه" شروع کرده است! 

او در جشنواره ملی جوان ایرانی در بخش تیتر دوم و به قول خودش برای اولین بار "سوژه تیتر" شده است حتی یکی از هفته نامه ها  تیتر زده " قیاسی تیتر شد"!
متن زیر حاصل گفتگویی با این جوان موفق به بهانه تیتر برگزیده اش در جشنواره ملی جوان ایرنی است.

 سطح جشنواره ملی جوان ایرانی چطور بود؟ 

برای اولین بار اتفاق خوشایندی افتاد و جشنواره  در سطح خیلی بالایی برگزار شد. داوری خوب بود و در حوزه رسانه زحمت زیادی کشیده شد. آثار ارائه شده در بخش های مختلف رسانه واقعا قوی بود.

 چرا اول نشدی؟ 

خیلی از کسانی که در رسانه فعالیت می کنند ممکن است با رشته های غیرمرتبط دیدگاه رسانه ای خیلی قوی داشته باشند و من این را به فال نیک می گیرم چرا که سبب می شود بیشتر تلاش کنم.

به نظرم تیتر نفر اول واقعا از من بالاتر بود. به جز تیتر در رشته دیگری شرکت نکردم، فکر هم نمی کردم در میان رسانه های بزرگی که در مرکز است رتبه بیاورم اما وقتی این خبر را شنیدم و دیدم به شهرستانی ها اعتماد کردند برایم ثابت شد داورها در انتخاب برگزیده ها به شهرستان ها خیلی توجه داشتند.

 تیتر برگزیده ات چه بود؟ 

در تحریریه موضوعی در مورد فروش نان دونرخه بود. نان های یارانه ای و آزاد. تیتر زدم "با کدام نرخ نان بخوریم؟"

 خودت از بین تیترهایی که زدی کدام را شایسته برگزیده شدن می دانستی؟ 

تیترهای زیادی زدم "با کدام نرخ نان بخریم؟" یکی از تیترهایی بود که زدم و همه دوستان می گفتند که این تیتر جشنواره ای است. 
"ستون های بی توریسم بی ستون " تیتر دیگرم بود که فکر می کردم مقام بیاورد اما نشد.

بهترین تیتری که شنیدی؟ 

هر روز تیترهای زیادی در روزنامه چاپ می شود. تیتر بسیار زیبایی که جدیدا دیدم روزنامه "نسیم غرب" در کرمانشاه بود. تیتر زده بود "نشان عالی در دست والی"

تیترترین دوران زندگی ات؟ 

هر دوره از زندگی تیتر خودش را دارد. بهترین تیتری که می توانم برای زندگی ام بزنم برای دوران بچگی ام است "من بچگی نکردم" آن هم به خاطر این که در خانواده تحصیل کرده ای بودم و  از همان کودکی مثل بزرگترها رفتار می کردم.

اگر قرار باشد برای مرگت تیتر بزنی؟

 باید کمی فکر کرد فی البداهه اگر بخواهم بگویم "پرواز را به خاطر بسپار،پرنده مردنی است"

اهل مطالعه هستی؟ 

اگر یک روزنامه نگار مطالعه نداشته باشد نمی تواند موفق باشد، مطالعه زندگی من را از این رو به آن رو کرد. اگر روزنامه نگار مطالعه نداشته باشد نمی تواند حرفه ای کار کند.

اولین تیتری که زدی را بخاطر داری؟ 

اولین تیتری که یادم هست در مورد رادیو و در یک نشریه  تخصصی رادیو بود. یکی هم در مورد شورای شهر کرمانشاه بود با عنوان احتمالا "شهر بی شهردار"

رابطه ات با تیترهای جنجالی چطور است؟

بستگی به شرایط اش دارد. معتقدم تیتر و مطلبی را که می نویسم باید برای مردم باشد.  تیتر باید عامیانه و زیبا  باشد و در عین حال حرفی برای گفتن داشته باشد. ویترین یک روزنامه تیترش است. "با کدام نرخ نان بخوریم؟" باعث شد روزنامه سه  برابر فروش داشته باشد.

واکنش همکارانت به برنده شدنت چی بود؟

فردایش همه تماس گرفتند و تبریک گفتند،در جلسه ای که سازمان ملی جوانان در کرمانشاه گذاشته بود مجبور شدم آنجا شیرینی بدهم.

http://www.bornanews.ir/vdcgzz9n.ak9yw4prra.html

به سفارش خبرگزاری برنا

سلام. خداحافظ

چند روز قبل از این که قرار شد اولین شماره نشریه اش رو همزمان با روز خبرنگار یعنی ۱۷ مرداد ۸۸ چاپ کنیم طی تماس تلفی که با من داشت به همراه سعید قاسمی به محل کارش رفتیم.

بعد از کلی صحبت و شوخی با سعید قاسمی نگاهش را به سمت من چرخاند و گفت:چنگیز جان - من می خواهم این نشریه در اختیار مردم باشد نه در اختیار خودم ...

انگار همین دیروز بود! دستش را در میان صورتش چرخاند -همان گونه که گاهی می دیدم وضو می گرفت-زیر لب زمزمه ای کرد «صلواتی فرستاد» و ادامه داد: قیاسی جان - این دنیا سلام و خداحافظی بیش نیست حتماْ حواسمان باشد که علیه کسی مطلب ناروایی ننویسیم که بعداْ بایستی در مقابل خدا جوابش را پس بدهیم.

سردار محمد علی دریابار یادگار دوران دفاع مقدس رفت اگر چه خیلی زود بود اما اعتراضی نداریم شاید خدا بیشتر از ما به او نیاز داشت.

‌با كدام نرخ نان بخوريم‌؟

 

خبرگزاری فارس- در مراسم اختتاميه جشنواره ملي جوان ايراني در بخش جوان و رسانه تيتر «‌با كدام نرخ نان بخوريم‌» به قلم چنگيز قياسي سردبير نشريه دريابار مقام دوم جشنواره ملي جوان و رسانه را از آن خود كردند تا اين روزنامه‌نگار كرمانشاهي به عنوان برترين تيتر‌نويسان جوان كشور مورد تقدير رئيس سازمان ملي جوانان و مسئولان كشوري قرار بگيرند.
مراسم تقدير از برگزيدگان اين جشنواره در كاخ گلستان با حضور مهرداد بذرپاش معاون رئيس جمهور و رئيس سازمان ملي جوان و جمعي از مسئولان صدا و سيما و دانشگاهيان حوزه رسانه برگزار شد.
بذرپاش در جمع منتخبان اين جشنواره در سخناني موضوع رسانه و جوان را به هم نزديك خواند و از رسانه به عنوان ابزاري قدرتمند براي انتقال پيام به مخاطب نام برد كه بايد نقش جوان در آن تبيين شود.
وي شجاعت را يكي از وجوه مشترك ميان رسانه و جوان دانست و گفت: شجاعت در رسانه امري بسيار ضروري است كه در جوان هم وجود دارد و عدم وابستگي به تعلقات دنيوي لازمه كار رسانه‌ها كه اين نكته نيز در جوانان بسيار يافت مي‌شود.
در اين جشنواره به نفر اول پنج سكه و نفر دوم سه سكه بهار آزادي به همراه لوح يادبود جشنواره اهدا شد.

رسانه های ایران ویترین تبلیغ فارسی وان

 اگر شما خواننده ی عزیز اهل مطالعه باشید و خوشبختانه و یا متاسفانه ماهواره هم نداشته باشید حتما این روزها و به خصوص در سال جاری هر از گاهی در نشریات سراسری صفحاتی را از تحلیل و تفسیر درباره ی شبکه ی فارسی زبان- فارسی وان- خوانده اید. 

قبل هر چیز لازم است که کمی درباره این چهره یعنی مالک شبکه ی تلویزیونی فارسی وان بدانیم:

کیث روپرت مرداک ( Keith Rupert Murdoch) (یا مرداخ یا مردوخ)، سرمایه‌دار یهودی‌الاصل آمریکایی-استرالیایی و سهام‌دار اصلی شرکت نیوز کورپوریشن  و حامی دو آتیشه ی صحیونیست ها است.

کیث روپرت در ۱۱ مارس سال ۱۹۳۱ (میلادی) در ملبورن استرالیا به دنیا آمد. پدرش، سرکیث مرداک ناشر یک روزنامه و مادرش یک یهودی ارتدکس بود. اما مرداک هیچ وقت چنین مطالبی را در داستان زندگی خود ابراز نکرد.

پدر او با الیزابت جوی گرین، دختر روپرت گرین در سال ۱۹۲۸ (میلادی) ازدواج کرد که حاصل آن یک پسر بنام کیث روپرت و ۳ دختر بود. کیث روپرت که بعدها تصمیم می‌گیرد که از نام اول پدربزرگ مادری اش که یهودی بود استفاده کند.

او از همان ایام کودکی با روزنامه‌نگاری آشنا شد. در سن ۱۰ سالگی به مدرسه رفت و پس از اتمام دوره تحصیل، کار روزنامه‌نگاری را در مجله‌های مدرسه‌ای شروع کرد.

سپس برای ادامه تحصیل به انگلیس رفت و در دانشگاه آکسفورد مدرک لیسانس را در رشته هنر اخذ کرد. در آن دوران با روزنامه انگلیسی دیلی اکسپرس همکاری می‌کرد.

در جواني گرايش‌هاي سياسي چپ داشت و ولاديمير لنين را مي‌ستود. در سال 1990 او با افتخار و ثبات‌قدم راستگرا و از دوستان و حاميان نزديك و سرسخت رونالد ريگان و مارگارت تاچر بود. گرايش سياسي وي دشمنان فراواني را برايش به وجود آورد. از سوي ديگر طمع‌ورزي او هم مضاعف بر علت شد. براي بعضي از مردم، به خصوص در انگلستان و استراليا، مرداك به شخصيتي اهريمني تبديل شده بود. «شيطان صفت» و «شيطاني» از جمله كلماتي بودند كه دائما از طرف دشمنانش به او گفته مي‌شد. او پشيزي براي دشمنان ارزش قائل نبود، اما هنوز دوستان او و همچنين بسياري از همكارانش از او با احترام سخن مي‌گويند. او اطمينان دارد كه هر آن چه انجام مي‌دهد درست است. روپرت مرداك مي‌گويد: «من آنچه را كه دارم مديون پدرم هستم. او به من آموخت كه در زندگي تنها به دو مقوله اهميت دهم. آموزش و ارتباطات. اين از نظر پدرم يك جهان ديگري را بر روي انسان مي‌گشايد.»

بنابراين طبيعي است كه روپرت مرداك پسر كيت مرداك آنچه را كه پدر كسب كرده بود او نيز به ارث ببرد. او كار خود را از يك روزنامه ورشكسته پدرش آغاز كرد. روزنامه‌ايي كه به تدريج زيان‌ده مي‌شد و امكان ادامه بقا نداشت. او طي سه سال اين روزنامه را سر پا نگه‌داشت و حوزه انتشار و صفحات روزنامه را توسعه داد. طي ده سال از اين روزنامه به روزنامه ديگري رفت و بر كيفيت نشرياتي كه منتشر مي‌ساخت افزود. او پيش از آنكه به بازار اروپا و آمريكا وارد بشود، نيوز كوپرريشن را در دهه 60 ميلادي در استراليا تاسيس كرد و نخستين گام‌هاي پيشرفت و توسعه را در سال 1969 ميلادي با خريدن نشريات News of the World و Sun و روزنامه نيويورك پست در ميانه دهه 70 ميلادي در پيش گرفت.
اما روزنامه‌ها و رسانه‌هاي مكتوب نتوانستند عطش روپرت مرداك را فرو بنشانند، او به‌قصد راه يافتن به جعبه كوچك جادويي، ماهواره تلويزيوني و شبكه كابلي Sky TV را در دهه 80 راه‌اندازي كرد كه با وجود بداقبالي و شكست‌هاي اوليه، بالاخره از آب و گل درآمد. او هم چنين مالك 64درصد از سهام شبكه تلويزيوني Star شد كه مركز آن در هنگ‌كنگ قرار دارد. استراتژي روشن و واضح اين شبكه تسخير آسمان‌ها به كمك مخابرات ماهواره‌اي در گستره‌اي به پهناي ژاپن تا تركيه است، كه تاكنون توانسته بخش عمده‌اي از بازارهاي بزرگ چين و ژاپن را در دست بگيرد.
در سال 1985 او با خريداري نيمي از سهام كمپاني، سينماي فاكس قرن بيستم، حق پخش بيش از 3000 فيلم سينمايي را صاحب شد. ولي گويا مالكيت تلويزيون‌هاي عمده بيشتر به مذاق او خوش‌ آمده بود كه 2 سال بعد در 1987 موسسه تلويزيوني فاكس Fox را تاسيس كرد كه تاكنون به چهارمين شبكه تلويزيوني برتر در ايالات متحده بعد از ABC و CBS و MSNBC .... و يكي از شبكه‌هاي خبري تلويزيوني پربيننده در جهان تبديل شده است. به اين ترتيب،‌ حالا ديگر مرداك صاحب بيش از 3 ايستگاه تلويزيوني در آمريكاست و حدود نيمي از تلويزيون‌هاي خانگي را در آمريكا تغذيه مي‌كند. او در زمينه انتشارات مكتوب نيز مالك 4 مجله پرفروش ايالات متحده است و از سال 1987، عمده‌ترين موسسه انتشاراتي آمريكا (هار پراندراد) كه اكنون به (هارپركالينز) تغيير نام داده است، به دارايي‌هاي مرداك افزوده شده‌اند.

و او حالا با داشتن نزدیک به ۱۰۰ شبکه ی تلویزیونی یک غول رسانه ای بزرگ در دنیا به حساب می آید.

اما آن چه را که امروزه رسانه های مکتوب -جراید- در ایران درباره شیطنت روبرت می نویسند نه تنها صحیح بلکه کاملاْ منطقی است اما...

اما آن چه را که این روزها در ایران درباره یکی از شبکه های او یعنی فارسی وان می نویسند نه تنها نتیجه ی مثبت نداده است بلکه همین نوشته ها -در مقابل کاستی های تلویزیون ایران -بازخوردی منفی داشته است یعنی در واقع همین نوشته ها برای او تبلیغ به حساب می آید چرا که رسانه ها در یکی دو ماه اخیر زیادی به این شبکه و اهداف شوم او پرداخته اند و همین عامل باعث تحریک ذهن ناخودآگاه مخاطبینی می شود که فارسی وان را نمی شناسند و برای آشنایی با آن به سراغ همین شبکه می روند.

اگر امروز یک شبکه ی فارسی وان در دنیا با اهدافی مشخص که همان تخریب ارزش های اسلامی در لابه لای ارائه ی فیلم هایی خانوادگی وجود دارد با گذشت زمان تعداد این شبکه ها روز به روز بیشتر و با رویکردی مخربانه تر به سراغ مخاطبین ایرانی خود می آید.

و اما چه باید کرد؟

از آن جا که تلویزیون به عنوان جعبه ی جادویی همواره مخاطبین خویش را در مقابل خودش میخ کوب می کند راه اندازی شبکه هایی با محتوایی کاملاْ مستقل نیاز مبرم جامعه ی ایران است.

و از آن جا که مخاطبین تمام وقت تلویزیون بیشتر از ۴تیپ ۱- کودک و نوجوان ۲- جوانان ۳-میان سالان۴- سالمندان به حساب می آیند

۱- راه اندازی شبکه ای مختص به کودکان و نوجوانان برای جلو گیری از وابستگی کودکان قبل از عادت کردن به شبکه های ماهواره ای که برنامه های کارتون پخش کند. 

۲- راه اندازی شبکه ی دانشگاه که خود او باعث جذب افکار جوانان تحصیل کرده می شود.

۳- راه اندازی شبکه برای پخش تمام وقت سریال ها و برنامه های سرگرم کننده که می تواند گروه وابسته به ماهواره را تا حدودی به سمت خود بکشاند.

۴- راه اندازی شبکه ای برای پخش برنامه های مستند -همواره لازم و ضروری است٪

که اگر چنین نشود این چنین خواهد بود که هست!

زیر پرچم دستگاه نخبه ساز غرب!

آن چه را که غرب تا اکنون در مقابل ایران برای ضربه زدن به انقلاب و ارزش های اسلامی به نمایش گذاشته است به روشنی مطلق بر باد فنا رفته و نتیجه همان شده است که آن ها اصلاْ انتظارش را نداشته اند.

شکست های پیاپی آن ها باعث شده است که غربی ها در چندین سال گذشته افرادی را در اصناف مختلف و به عنوان عامل خویش برای دسترسی به اهدافی خویش در آینده و ایجاد شکاف میان نخبگان همان صنف را طعمه خویش قرار داده و به بهانه ی حمایت و نخبه خواندن آن ها نگاه افکار عمومی را به حقانیت -پوشالیشان- جلب نمایند که این رسم را به جد از اعطای جایزه نوبل به شیرین عبادی شروع و از همان سال  و بخصوص در یک سال گذشته همواره برای این که تعدادی از روشنفکران ایرانی را ابزار دست خود قرار بدهند و از آن ها کار بکشند با عناوین گوناگون همانند:

۱-والاترین حقوقدان دنیا (شیرین عبادی)

۲- شجاعترین زن ایرانی (شادی صدر)

۳- بهترین کارگردان از ازل تا ابد (جعفر پناهی)

۴-با سواد ترین روزنامه نگار عالم( احمد زید آبادی)

... و از دیگر نخبگانی را که آن ها -غربی ها- در آینده به ما معرفی خواهند کرد؟

این ترفند جدیدی است که غربی ها در چند سال اخیر برای به بردگی گرفتن افرادی معلوم الحال به کار گرفته است تا نیت و اهداف شوم آن ها دوباره برای مردم ایران و بخصوص نخبگان ایرانی مشخص و روشن گردد.

حال اگر به صورت کارشناسی و دقیق به کارنامه ی همین افراد نگاهی نه اجمالی بلکه تخصصی و موشکافانه بیندازیم خواهیم دید که رفتار و منش این افراد از لحاظ مختلف و بخصوص روحیه ی منافق بودن به هم شبیه است که البته نباید در این میان زیرکی غربی ها را در این حرکت نادیده بگیریم که آن ها همواره افرادی را انتخاب می کنند که خوب سواری می دهند - روحیه ی که نه بلکه ذاتی منافق دارند و مهمتر از همه نادانند.

خوب است بدانیم که حکایت این تندیس ها و دلارهایی که در کنار آن به همین افراد داده می شود بخشی از پول هایی است که صهیونیست ها هر ساله برای مبارزه با اسلام  و پیشرفت مسلمانان کنار می گذارند.

این سهمی از همان پول هایی است که در زمان تهاجم ۸ ساله ی عراق علیه ایران در اختیار صدام و مافقین قرار می گرفت تا فرزندان ایرانی را به خاک و خون بکشند تا شاید وجبی از این خاک را به تاراج ببرند!

...آیا گرفتن این پول ها و افتخار به بالا بردان یک تندیس شیشه ای در مقابل یک مشت منافق در یک سالنی که صهیونیست ها آن را اداره می کنند پشت کردن و پا نهادن بر تمامی ارزش های اسلامی -انقلابی و ملی ما ایرانی ها نیست؟

و البته آن هایی را که در این بازی پول هایشان را هدر می دهند و شکست می خورند غربی ها هستند چرا که ما همین منافقین را قبلاْ شناخته ایم. 

 

 

از مزدور و منافق بپرهیزیم ٪

به این نکته توجه کنید و قضاوت نمایید؟

تصور کنید که شما در همسایگی یک فرد بی منطق زندگی می کنید و آن فرد به زور از شما می خواهد که شما غذای هر روزتان را تا آخر عمر  و به قیمتی گزاف از وی خریداری کنید - این در حالی است که شما هم توانایی لازم را برای پخت غذا دارید و هم لزومی را برای وابستگی به همسایه ی زورگوتان نمی بینید.اگر شما مخاطب گرامی در مقابل چنین رفتاری قرار بگیرید چه خواهید کرد ؟

و از همه مهمتر تصور کنید که آن فرد زورگو همسایه شما هم نیست و اصلا به شهر دیار شما هم سمنی ندارد؟ خوب...

۱- یا قبول می کنید و در مقابل آن همسایه ی زورگو با ذلت تسلیم می شوید .

۲-  نه تنها تسلیم نمی شوید بلکه در صدد سرکوب وی هم بر می آید .

در نتیجه هر انسان منطقی که در این شرایط قرار بگیرد حتما گزینه دوم را انتخاب می کند.

 حال حکایت پیشرفت دانشمندان هسته ای ایران هم همین است.

آیا منطقی است که وقتی دانشمندان جوان ایرانی که میانگین سنی آن ها به ۴۰ سال هم نمی رسد را خانه نشین کنیم و به غرب (برای راه اندازی نیروگاه های تولید برق) که تنها جز کوچکی کاربرد های اورانیوم غنی شده است پناه ببریم.

آن چه در چندین سال گذشته و بخصوص در طول عمر ۳۰ ساله ی انقلاب شکوهمند اسلامی - غرب و بخصوص امریکا و استعمار پیر روی آن پافشاری می کند داستان همین وابستگی است .

وابستگی مطلق ایرانی ها و عقب ماندگی همیشگی آن ها!

البته داستان اصلی این است که به قول دکتر محمود احمدی نژاد - پیشرفت های علمی ایرانی ها در چندین سال گذشته خیره کننده است-( پیشرفت هایی در زمینه علوم و فنون روز و در سایه ی تحریم های همه جانبه ی بین المللی) این همان عامل اصلی مخالفت غرب برای جلوگیری از پیشرفت فرزندان ایران است.

حال اگر کسی در زمینه ی این پیشرفت ها کم کاری کند و میدان را برای فرزندان دانشمند ایران تنگ نماید چگونه بایستی با او رفتار کرد ؟

آیا نه این که رئیس جمهورمان به پشتوانه ی ملت غیور ایران یک تنه در مقابل همه چیز ایستاد تا بگوید  شما غربی ها بیایید و از ما اورانیوم بخرد؟

البته که آگاهیم و  آگاه باشیم که آن هایی که در خیابان ها و دانشگاه ها و ... فتنه گری کردند سربازان استعمارند و منافقند.

پس از مزدور و منافق بپرهیزیم ٪

voa منافق ، برادر دو قلوي bbc منافق

برنامه هاي شبکه تلويزيوني فارسی زبان voa كه از امريكا پخش مي شود از جمله شبكه هاي است كه توسط گروهي از منافقين و بهائيان به صورتي كاملاً وابسته به سازمان هاي جاسوسي امريكا و اسرائيل اداره مي شود.

صحت اين موضوع از آن جا رقم مي خورد كه كنگره آمريكا همواره براي انجام كارها جاسوسي و اختصاص بودجه هاي كلان براي اهداف از پيش تعيين شده -جلساتي را با حضور ۸ نماينده به ظاهر قدرتمند خود( ۴ نماينده ي از دمكرات ها  و ۴ نماينده جمهوري خواه ها) تشكيل و اهداف و برنامه هاي آن هدف مهم را دنبال مي كنند.که تصمیم گیری برای این شبکه ( voa) نیز توسط این ۸ نماینده نهایی می شود.

شبكه فارسي زبان voa همانند برادر دو قلوي خود bbc فارسي با در اختيار داشتن بودجه كلان همواره با اهدافي خرابكارانه و مرموز هر روزه اخبار،گزارش ها ، تحليل و تفسير هايي را از اوضاء داخلي ايران به صورتی غیر منطقی و نادرست پخش و سعی در اقناع افکار عمومی دارد که، با واقعیات داخلی ایران بی اطلاعند

بدون شک بردن نام اين شبكه فارسي زبان در مقابل اهداف خرابكارانه اش ننگ و شرم آور است

گردانندگان آن با خيالي واهي و با بهره بردن از افرادي بی سواد ، منافق و ضد انقلاب فراري، اعم از روزنامه نگاران، نويسندگان و سياسيون كه عمدتاً آن ها در تخصص خود جزء رده هاي هفتم و هشتم نيز محسوب نمي گردند تاكنون نتوانسته است به اهداف ناچيز خود دست پيدا كند و همواره از انجام رسالت خرابکارنه خود عاجز مانده است تا حدي كه اين روزها در آستانه درگيري داخلي بين گردانندگان آن ، محافل رسانه اي خود منافقين را نيز پر كرده است كه نمونه آن در رسانه ملي و در ماه گذشته پخش و اطلاع رساني شد.

نتيجه اين كه، اعتماد به چنين رسانه هايي همواره باعث گمراه شدن از واقعيات و دوري از اهداف اسلامي و ايراني را به دنبال خواهد داشت.

صدا و سیما عذر خواهی کند

پخش فیلم های مستند ایرانی در شبکه ۴ سیما دریچه ای برای ورود به دنیای مستند در ایران را به روشی دیگر باز کرده است که همواره این برنامه و عوامل آن مسیری را پیش گرفته اند که می تواند خلاء سینمای مستند و فراموش شده ی چند دهه ی گذشته را جبران کند.

چندی روز پیش شاهد پخش فیلم مستند دونده ساخته «امیر نادری» از شبکه ۴ سیما بودیم -فیلمی بسیار زیبا با راویی بسیار بی فرهنگ و بی سواد .

وی که در مورد انتخاب لوکیشن و لباس برای بازیگران فیلم دونده صحبت می کرد.انتخاب شلوار کوردی را شلواری احمقانه عنوان کرد.

این در حالی است که صدا و سیما در چند برنامه خود در سال جاری قوم کورد را مورد اهانت های خود قرار می دهد که بایستی علاوه بر عذر خواهی بلکه روند خود را اصلاح نماید.

ما مانده ایم و یک عالمه مدرک تحصیلی!

 

نام: علی

نام خانوادگی: کردان

تاریخ تولد:۱ آبان ۱۳۳۷

تاریخ وفات:۱آذر ۱۳۸۸

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ این خط قرمز است.

آن هایی که اهل سیاسیت هستند و منتقد به روشنی ۴ آبان ۱۳۸۷ (۴ نوامبر ۲۰۰۸) را به خاطر دارند.

روز استیضاح وزیر کشور بودنش.

روزی که دکتر احمدی نژاد هم در مجلس نبود.

روز اولین استیضاح مجلس هشتم.

روزی که برای اولین بار در پشت تریبونی اعلام کرد که من هم شیمیایی هستم و تا به حال به کسی هم نگفته ام و نگفته بود.

روزی که از ۲۴۷ نماینده ی مجلس فقط ۴۵ نفر حامی وی بود.

و روزی که شاید منتقدینش پشیمان از این که ... 

روزی که در قیاس برای کردان با امروزی که در بین ما نیست به چیزی نمی ارزد.« کل نفس ذائقه الموت»

و او آرام خوابید تا دیگر در مورد مدرک تحصیلی اش تهران را به لندن ندوزند و هی بالا و پاینش نکنند تا به واسطه ی آن بخواهند کسان دیگری را زیر سوال ببرند.

او رفت و حالا ما مانده ایم و یک عالمه مدرک تحصیلی.آیا به دردمان بخورد یا نخورد؟!

حالا دیگر کسی از مدرک تحصیلی اش از وی سوالی نمی پرسد

کارنامه اش را می خواهند و بس! کارنامه ای که مجلس هشتم آن را نخواست.

و کاش بیندیشیم که او حالا پیداست و ما در سایه ایم؟